🔰جدیّت در تحصیل و تدریس 🔺آیت الله بهاءالدینی 🔹در اوائل تحصیلات  که سیوطی می خواندیم  به ما گفتند: برای امتحان پیش حاج شیخ عبد الکریم یزدی بروید... وقتی نزد حاج شیخ رفتیم، به ما گفتند: باب حال را بگو! گفتم: بسیار خوب، گفتند: مطالعه کن! گفتم: مطالعه نمی خواهد. 🔸در آن مجلس حاج شیخ و عدّه ای از علما بودند و... ما که مسلط بر اوضاع بودیم، شروع به گفتن کردیم. وقتی گفتیم، حاج شیخ گفت: نفهمیدیم، دوباره بگو، نه اینکه حاج شیخ نفهمید؛ بلکه بیان به حدّی جالب بود که ما دوباره شروع کردیم... ما در آن وقت، دوازده سیزده ساله بودیم. 🔷شاید در شانزده هفده سالگی بود که در فیضیّه، با دو تا از رفقا، پیش از اذان صبح مباحثه داشتیم. 🔶من در تدریس، همیشه دو سه درس ذخیره داشتم که اگر یک شب مانعی پیدا شد و نتوانستم مطالعه کنم، فردا درسها تعطیل نشود؛ بلکه از مطالعۀ ذخیره تدریس کنم. 🌀ما از بس مشغول تحصیل بودیم یک سال، به منزل نیامدیم، خانواده به در فیضیه می آمدند و ما را می دیدند. 🔅سعَدا؛ روزنه ای به طلبگی بهتر 🆔@soada313‌ ‌‌ ‌