پرسش شماره : ۶ 📝 موضوع : اعتقادی 🔖 عنوان : یکی از آیات داله بر عدم مختار بودن انسان 🗣 پرسش : این‌که انسان از دیدگاه اسلام مختار است و از طرف خداوند بر قلب و سمع و بصر عده‌اى مهر می‌زند «ختم الله على قلوبهم» آیا اختلاف و ناسازگارى میان‏ این دو مطلب وجود ندارد؟ ✍ پاسخ: ◻️معناى ختم، طبع و قلب ▪️«ختم»؛ در مقابل «فتح» (آغاز کردن و گشودن شى‏ء) و به معناى کامل کردن یا رسیدن به پایان آن است. سرّ این‌که از ختم در زبان فارسى به «مُهر کردن» یاد می‌شود، آن است که مهر کردن نامه نشانه پایان آن است. ▪️«طبع»؛ به معناى مهرزدن(معنایى نزدیک به معناى ختم) و منقوش نمودن و چاپ کردن و اشیا را به شکل خاص(سکّه و درهم) در آوردن است. ▪️«قلب»؛ در قرآن کریم، به معناى مختلفى آمده است؛ مانند روح، دل، نفس و عقل و علم و...لکن به طور کلى می‌توان گفت انسان داراى دو گونه قلب است: قلب جسمانى و قلب روحانى(و معنوى). قلب روحانى، همان روح و روان انسان است.در اصطلاح اخلاقى و در فرهنگ قرآنى و روایى، قلب به معناى دوم است و یکى از کانال‌هاى دریافت الهامات و وحی‌هاى الهى و کسب معارف و شهود تجلیلات حق به حساب آمده و کانون عواطف و احساسات و خاستگاه نیات و امیال متعالى انسان می‌باشد. وجه اشتراک این دو کاربرد را این‌گونه ذکر کرده‌اند: «قلب» در لغت به معناى «دگرگونى و زیر و رو شدن» است و چون قلب گوشتى وظیفه زیر و رو کردن خون و تصفیه و تقلیب و گردش آن‌را به عهده دارد، به قلب موسوم شده است و نیز چون عواطف و نیات انسان دائماً در حال تحول و دگرگونى و انقلاب است، کانون و خاستگاه آن قلب نامیده می‌شود. ▪️ختم و طبع الهى بر قلوب در قرآن کریم از هدایت ناپذیرى و بسته بودن دل‌هاى کافران و منافقان و معاندان، تعبیرهاى گوناگونى آمده است؛ مانند: ختم، طبع، صَرْف، قفْل، مَرَض، رَیْن و... . البته بسته شدن و واژگونى دل، اختصاص به کافران و منافقان ندارد، بلکه به هر میزانى که دل آدمى به زنگار گناه آلوده گردد، واژگون و مختوم و مطبوع گشته و به همان اندازه از فهم آیات الهى محروم می‌گردد. بنابراین، مراد از طبع و مهر بر قلوب، بسته شدن این کانال دریافت ایمان و معارف و الهامات الهى است و نحوه آن با استفاده از روایت ذیل روشن می‌شود: زراره از امام باقر(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: «بنده‌اى نیست مگر در دل او نقطه سفیدى است، و چون گناهى انجام دهد، نقطه سیاهى در آن پیدا می‌شود، سپس اگر توبه کرد، آن سیاهى از بین می‌رود و اگر به گناه ادامه دهد، بر آن سیاهى افزوده شود چندان‌که آن سفیدى را بپوشاند و چون سفیدى پوشیده شود، صاحب آن هرگز به نیکى و خوبى باز نمی‌گردد. ▪️عواملى موجب پیدایش زنگار بر قلب می‌گردد. در آیات کریمه قرآن امور ذیل به عنوان اسبابى که منتهى به طبع و مهر بر قلوب می‌شوند، به حساب آمده‌اند: کفر، غفلت و تغافل دایمى،پیمان‌شکنى و فسق،لجبازى و تحریف کلام الهى،هواپرستى و عمل بر خلاف علم،فساد در زمین و قطع رحم. ▪️بنابراین، آمدن این حجاب‌ها و موانع بر قلب و سمع و بصر نتیجه عملکرد اختیارى خود انسان است و ختم و طبع الهى، کیفرى است نه ابتدایى؛ زیرا بین اعمال و نیات و افکار انسان و نتایج و ثمرات مترتبه بر آنها رابطه‌اى ضرورى و حتمى برقرار است و گریز و گزیرى از آن نیست. ▪️لکن انتساب آن به خداوند، بدان جهت است که این رابطه علّى و معلولى بین افعال و نیات و افکار انسان با نتایج آنها، از مقدرات و قضاهاىِ حتمى خداوند و غیر قابل تغییر است، مگر آن‌که عاملى دیگر مثل: توبه یا تنبّهات الهى و یا بلایا و مصائب و یا نفس صاحب نفَسى مثل اولیاى الهى، بر او تأثیر نهاده و به تدریج او را متحول نماید و زنگار را از قلبش بزداید و دوباره قابلیت هدایت را به آن افاضه کند. ▪️باتوجه به آنچه گذشت، معلوم می‌گردد: طبع و مهر بر قلوب، نتیجه عملکرد اختیارى انسان است. از آن‌جا که مهر بر قلوب، بر اساس نظام قضا و قدر الهى، مترتب می‌گردد، منسوب به خداوند است. انسانى که بر قلبش زنگار نشسته، ممکن است خطاهاى گذشته را تکرار کند و هر چه بیشتر بر این زنگار بیفزاید، اما این مداومت و استمرار با اختیار خود او صورت می‌گیرد. اگرچه بازگشت به مسیر صحیح براى انسان گنه‌کار که زنگار قلبش را پوشانده، بسیار مشکل است و امرى بعید به نظر می‌رسد، ولى محال نیست و امکان آن همیشه وجود دارد. او می‌تواند با اختیار خود و با اراده راسخ، در زدودن زنگارها تلاش نماید. @soalvajavab