•
می گفت: احمدیان هنر زندگی
بعد از شهدا رو ندارم
یه روز بهم پیغام داد
خواستی بیای فکه،
چسب دوقلو برام بیار.
براش خریدم و بردم.
تنگه چزابه دیدمش رو بیل کار می کرد
تا منو دید اومد پایین
کلی بغل و ماچ و بوسه
گفتم: برات چسب هم آوردم.
گفت: ای دمت گرم اما نمی دونستم
برای چی می خواد!!
رفت یه گوشه ای نشست
پای مصنوعیش رو در آورد
بعضی جاهاش شکسته بود
شروع کرد چسبوندن
یه جوری شدم، گفتم:
علی آقا این که دیگه پا نیست.
ولش کن یکی دیگه بخر
گفت: پول ندارم
هر چی بهم می دن،
خرج بچهام می کنم.
علی آقا محمودوند یه دونه بود.
📷 توضیحات عکس:
محمد احمدیان
راوی دفاع مقدس نفر وسط
و
#علمداران_شهدای_تفحص
شهید مجید پازوکی سمت راست
و جانباز شهید علی محمودوند سمت چپ
[
شادیارواحمطهرشونصلواتیادتوننره]
🔹️
صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada