رفته ای چندیست تا خالی شوی از ما و من ها
خوش ندارم ناخوش احوالت کنم با اين سخن ها
گريه کردم بی تو روی شانه های جالباسی
عطر تلخت مانده روی تک تک اين پيرهن ها
بعد تو باد است حرف عالم و آدم به گوشم:
پندهای پيرمردان شايعات پيرزن ها
رفته بودی مثل اشک از چشم ها افتاده بودم
کاش برگردی که افتد باز اسمم در دهن ها
کيستی ای عشق؟ وقتی نيستی در سوگ و سورم
چيست فرق پيرهن های عروسی با کفن ها؟
حوض بی ماهی، حياط برگريزان، چای بد طعم
باز با گلپونه ها «من مانده ام تنهای تنها»
- علیرضا بدیع
@Sokhananeamouzande