بسم الله عاشق ابوامیرم. کم‌کم با اجازه خانمم تعداد عشق‌هایم دارد زیاد میشود. تا رسیدیم نجف، یک راست رفتیم شارع الحولی منزل ابوامیر، تا من را دید بغلم کرد و یک سوال پرسید؛ کاروان دومِ شما کی می‌آید؟ سال گذشته بعد از برگشتِ ما از کربلا، داماد و شوهرخاله به اتفاق خانواده به عتبات رفتند و با هماهنگی که انجام شد، نجف مهمان ابوامیر بودند، ابوامیر هم هنوز نرسیده آمار آنها را گرفت تا هماهنگی لازم را انجام دهد. لازم به ذکر است که بچه خواهر محترمم حسابی از خجالت نوه ابوامیر درآمده بود و... شنبه صبح حرم مولا بودیم،حرم مولا. باید مثل همیشه گزارش میدادم، باید حرف دل را به بابای عالم میگفتم، باید تمام مشکلات و موانع را به عرض مولا می‌رساندم. وقتی اینجا خانه پدری باشد چه بهتر که هرچه در دل داری بگویی و ما هم گفتیم، هر چند مولا خودش میداند. مگر میشود پدری به عظمت مولا داشته باشی و غصه‌ای در دل بماند؟ یکی از دعاهای همیشگیم این بوده که بتوانم ذره‌ای از مظلومیت مولا را به گوش تاریخ برسانم، چگونه میشود باور کرد که کسی مثل علی، اول مظلوم عالم باشد؟ مگر میشود پذیرفت که چنین شخصیتی آنقدر مظلوم بوده که پیامبر بخاطر مظلومتش گریه میکرده؟ ای تاریخ بیا و گواهی بده که دیگر بنا نیست علی و اولاد علی مظلوم باشند، نشان به نشان بانکِ حیدرحیدرِ عاشقان علی در حرمش، ای تاریخ بیا گواهی بده زمان مظلومیت علی گذشته و تاریخ بنا دارد صحنه دیگری از عظمت مولا را ببیند، نشان به نشان، اقتدار فرزندش که خود را غلام قنبر میداند؛ "حضرت سید علی" والسلام امین حقیقت‌نژاد 🌐مرکز تربیتی و پرورش استعداد سلاله http://zil.ink/solale.ir