ادامه قبل... 🔻 این داوود که نوه‌ی امام مجتبی (علیه السلام) و فرزند حسن مثنی است، مادری پیرزن داشت که بعد از دستگیری داوود، خیلی افسرده و اذیت شد. 🔸 درباره‌ی حالات ایشان مشهور است که هر کسی، هر سیدی، هر زاهدی، هر عابدی و هر فرد مسجدی را می‌دید، به او می‌گفت که دعا کن که پسر من داوود را به زندان هاشمیه بردند. 🔹 گاهی به این پیرزن خبر می‌رسید که پسر تو را کشتند، پسر تو را در ستون دفن کردند. هرچند وقت یکبار، افسردگی او بیشتر می‌شد و گریه و زاری می‌کرد. تا مدتی این قضیه طول کشید. 🔸 قبل از ماه رجب بود، یک وقتی شنید که امام صادق (علیه السلام) بیمار شدند و مثلا سرماخوردگی دارند. این‌ها با امام صادق (علیه السلام) نسبت داشتند، بنی الحسن با بنی الحسین پسرعمو بودند. قوم و خویش‌های خیلی نزدیکی بودند و خانه‌های این‌ها به هم نزدیک بود. 🔹 ام داوود به عیادت امام صادق (علیه السلام) رفت. گفت: آقا شنیدم مریض هستید به عیادت شما آمدم. حضرت از او تشکر کردند و بعد پرسیدند: راستی ام داوود، از داوود چه خبر؟ گفت: آقا، داوود که در زندان هاشمیه‌ی کوفه است، وضعیت زندان آن‌جا را هم که می‌دانید. من خیلی دعا کردم که خداوند این پسر مرا آزاد کند، ولی می‌گویند هر کسی به زندان هاشمیه رفته است دیگر زنده بیرون نمی‌آید. ادامه دارد... ‌ ‌ @sooderjan_ir