از جمله سفارشات مرحوم مولوی قندهاری این بود که يکی از چهارده معصوم مخصوصاً حضرت بقيةاللّه را در اعمال عبادی خويش شريک کنيم. من نمي‌دانستم اين كار چگونه است تا اين كه به داستان ذیل برخورد كردم. سلطانی برای شکار بيرون شد. مرد فقيری را ديد که خسته و نااميد، کنار تور ماهی‌گیری‌ خود نشسته است... پيرمرد گفت: «از صبح هرچه تور انداختم حتّی يک ماهی هم نگرفتم.» سلطان به ذکاوت، دريافت که روزنه‌ی رزق ماهی‌گير، تنگ است و بهره‌ای ندارد. فرمود: «تور، باز بيفکن به شراکت که نيمی از من و نيمی از تو»... پيرمرد برخاست و تور بیانداخت و تور از ماهی پر شد... پادشاه گفت: «من نيمه‌ی خويش به تو بخشيدم. همه‌ی ماهی‌ها از آنِ تو باشد.» پيرمرد خوشحال شد و با دستی پُر به منزل رفت. فردا دو مأمور آمدند و مرد را به حضور سلطان بردند. چشم پيرمرد که به سلطان افتاد گمان کرد که برای نيمه‌ی صيد، او را احضار کرده‌اند... اما سلطان گفت: «ای مرد صياد! ما ديروز با هم شريک شديم... ديشب به خود مي‌گفتم که شريک سلطان را وضع و روزي، بهتر از اين بايد...». سلطان دستور داد تا وسایل آسايش زندگی بسيار بدو بخشيدند و شاد و مسرور، مرخّص شد. @sooyesama