با تیغ اشک بر همه می‌تازم ای پدر من با غم تو هیچ نمی‌سازم ای پدر این مدتی که مانده به پایان عمر من باید به گریه بر تو بپردازم ای پدر صد بار خورده‌ام به زمین بین این مسیر تا پرچم غم تو بر افرازم ای پدر رفتی به روی نیزه و سر خم نکرده‌ای در روز حشر هم به تو می‌نازم ای پدر روزی که زنده می‌کند اسلام را غمم ایمان می‌آورند به اعجازم ای پدر اطناب رنج‌های تو را جای شرح نیست در شعر غصه‌های تو ایجازم ای پدر هر بار خواست جان بپرد از حصار تن سنگی زدند بر پر پروازم ای پدر از اسب خورده‌ای به زمین حق بده که من خود را ز روی ناقه بیندازم ای پدر :: اینگونه که بریده سرت را، نمی‌شود، بر گردن تو دست بیاندازم ای پدر ✍ 📲 @southosein