🌿 قرارگاه کوثر
#سه_دقیقه_در_قیامت قسمت سی و نهم👇 🌷اما در آن لحظات وانفسا، موردی را در پرونده ام د
💢 قسمت چهل (شراکت)👇 🌷از همشهری های ما بود. كسی كه به ايمان او اعتقاد داشتيم. او مدتی قبل، از دنيا رفت. حالا او را در وضعيتی ديدم كه خوش آيند نبود! 🍁 گرفتار عذاب نبود، اما اجازه ورود به بهشت برزخی را نداشت! وقتی مرا ديد، با التماس از من خواهش كرد كه كاری برايش انجام دهم. 🌷 لازم نبود حرفی بزند، من همه چيز را با يك نگاه می فهميدم. گفتم اگر توانستم چشم. او هم مثل خيلی های ديگر گرفتار حق الناس بود. 🍁 مدتی پس از بهبودی، به سراغ برادر كوچكترش رفتم، بلكه بتوانم كاری برايش انجام دهم. به برادرش گفتم: خدا رحمت كند برادر شما را، اما يك سؤال دارم، از برادرتان راضی هستی؟ 🌷نگاهی از سر تعجب به من كرد و گفت: اين چه حرفيه، خدا رحمتش كنه، برادرم خيلی مؤمن بود. هميشه برايش خيرات می دهم. 🍁 گفتم: اما برادرت پيغام داده كه من گرفتار حق الناس هستم. بايد برادر كوچكترم مرا حلال كند. ايشان با اخم مرا نگاه كرد و گفت: اشتباه ميكنی. 🌷گفتم: اما برادرت به من توضيح داده. اگه لطف كنی و بشنوی برايت می گويم. ولی بايد قول بدهی كه او را حلال كنی. 🖇ادامه دارد ... التماس دعا🌹 ‌‌‎‎‎‌‌‎‎‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‎