خسته ام مثل تمام دهه ی شصتیها
مثل بیکاری دیوانه گر ارجی ها
خسته از سردی چشمان نگاهی هستم
که خودش گمشده در غربت بیکاریها
مثل مرغان اسیری به قفس آمده ام
پشت انبار دکان همه همشهری ها
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
لااقل برده به ویترین و دلم شاد کنید
دل من شاد شود دور تسلسل دارد
مثل زنجیره ی تولید تکثر دارد
دل ایرانی تیز بین تامل دارد
چشم همشهری ما دست توصل دارد
و کسی گفت چنین گفت بیا برگردیم
جمله از ماست و بر ماست بیا برگردیم
پس از آن عشق به تولید توانستن داد
مصرف عشق به کالای وطن، رفتن داد
رفت تا باز کند سفره ایرانی را
تا پس انداز کند ثروت ایرانی را
رفت تا طرح جدیدی به فلک اندازیم
غیر ایرانی خود را به درک اندازیم
کارگر نام عجیبی است که حرمت دارد
ارج بر زحمت او اهل کرامت دارد
♟ادعای شاعری نداریم و فقط از روی دغدغه چند خطی نوشتیم.
@sspadam