توی ده شلمرود، حسنی تک و تنها بود. حسنی نگو، بلا بگو، تنبل تنبلا بگو... تنها روی سه پایه نشسته بود تو سایه دائم میگفت کره الاغ یورتمه میرفت تو کوچه ها... – الاغه چرا یورتمه میری؟ – دارم میرم کنم، دیرم شده، عجله دارم. – الاغ خوب نازنین، سر در هوا، سم بر زمین، یالت بلند و پرمو، دمت مثال جارو، یک کمی بمن سواری میدی؟ –بله که میدم + چرا میدی؟ –واسه اینکه من ظریفم. پیش همه ضعیفم... اما تو چی؟ + @montakhabtanz