سَکَنه‌گاه به دیاری خاموش و سوخته می‌مانست که چون اعجازِ سایر سرزمینان به آن هجوم آورده،فرهنگ و اصالت خود را به دست غربت سپرده است. و راوی در پسِ گم‌گشتگی بشر می‌گوید: از آدمی‌زاد در عجبم که پیوسته در حال گریزِ از خویش است؛ به راستی که تاریخچه‌ی دلش را در میان بحبوحه و شور کنونی گم کرده.