به قاصدک نگا کن که از بطنِ ماجرا مِهر امید را به درون خویش لبریز می‌کند و غیبت ماضی را به لطایفی شیرین بدیل؛ سپس خود را با نسیمی متبحِّر همسفر می‌کند و پیوسته می‌خواند: غمگسارم آهسته می‌گویم تو ناطور و منم شیارک چمن‌زاد.