گهواره،در کره‌ی خاکی به گردش خود ادامه می‌داد یَمین،یَسار.. یَمین،یَسار.. اما به ناگاه خشم بر جهانیان چیره شد ترک های دیواره‌ی قلب به وسعت خود افزوده و همچو سنگِ ساکنِ مشهد‌النقطه به جوشش درآمدند و بشریتِ معتقد به غم‌زادانی بی بدیل تبدیل شدند. اشک در راستای مردمک چشم و به پهنای فروغِ ظهرِ عاشورا چهره‌ها را به محاصره‌ی خود در می‌آورد. دستگاه‌ِ ساخته‌ی ایزد هرگز به بی‌هماهنگی مایل نمیشد اما آن چه دردی بود که آدمی‌زاد را از خود بی‌خود می‌کرد؟ عشق؟ دلتنگی؟ یا غربت؟ سپس هوش و حواس فرمان ایزد را اجرا کردند،سکوت به میان امد،کلمات به گوشه‌هایی پرت راهی شدند و بر زبان کر‌ب‌و بلا جاری شد.