شُــروق‌ الشمس.
به تقدیر خواهم آورد سرزمینی ساکنِ رودکی دور و بعید روم دورتر از دور،به دور از چشمِ تیز و زبانِ طَعن تا گمان نزنم،دگرگون نشوم،گلایه نکنم؛ دریا را خواهم دید،آبیِ آبی آسمان را خواهم کشید، ابرهای طناز و لنگر شمسِ آواز خوان.. در آن دنیا کوسه را کنار دلفین می‌توان دید،ماهی را سوار بر اسبک و ستاره‌‌را رقاص مرجان تکاپو را تک‌به تک دفن خواهم کرد،نه در ساحل،همراه فریادهای خاموش