「 سایهی فقر」
در عصر غایب
ایامی بر انسانیت گذشت
که جوان از کنار پیر گذشت و پیر چشم به قدمهایش گذاشت.
میغهای سیاه به راهروهای محنّت بشریت راه یافت
دلسوزی از چشمها گریزان شد
و مردمک مشکی به تاریکی مطلق ایمان آورد؛
تعصب بر غرور روز به روز افزون شد
و تکبر همگام با او هم مسیر شد.