ادامه ص 2 @studiesofshia نکته‌​ای که در فهم واقعه عاشورا مهم است، تقابل تاریخی بین بنی‌هاشم و بنی‌​امیه است. این تقابل در مکه یعنی بین این دو خاندان وجود داشته است. بنی‌​امیه از ابتدا و پیش از اسلام، بدعت‌​هایی در دین گذاشته بودند؛ مثلاً حجاج (چون حج از زمان حضرت ابراهیم(ع) بوده و اعمالی مثل طواف و سعی بین صفا و مروه از زمان حضرت ابراهیم(ع) بوده است و عرب جاهلی به آن اعتقاد داشت) وقتی می‌خواستند احرام بپوشند، مجبور بودند لباس احرام خود را از بنی‌امیه تهیه کنند. بنی​ امیه در دوره‌​ایی که کلیددار کعبه بودند می‌​گفتند هر کس احرام خود را از ما بخرد، حج او قبول است. برخی افراد استطاعت نداشتند که احرام حج خود را از آنها بخرند. از این رو به آنها می​‌گفتند یا احرام را از ما بخرید یا بدون هیچ گونه پوششی طواف کنید، در یک دوره‌​ای هم آمدند بتها را به دیوار خانه کعبه آویختند. اما در مقابل، بنی ​هاشم جزو گروه​‌های حنفا بودند؛ یعنی کسانی که بر دین اصیل حضرت ابراهیم(ع) هستند. این تقابل تاریخی در سخنی از امام حسین(ع) نیز وارد شده است که درباره آیه «هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ» (حج، ۱۹) از ایشان سؤال شد، فرمودند: «منظور از این دو دشمن، ما و بنی​‌امیه هستیم که گفتیم خدا راست گفت و گفتند خدا دروغ گفت» (نحن و بنو اميّه اختصمنا في الله عزّوجل، قُلنا: صدق الله، و قالوا: كذب الله ،فنحن و ايّاهم الخصمان يوم القيامة). این تقابل در اشعار و سخنان یزید نیز مشاهده می‌​شود؛ آنجا که می‌​گوید: «لیت أشیاخی ببدر شهدوا جزع الخزرج من وقع الأسل‏ لأهلوا و استهلوا فرحا ثم قالوا یا یزید لا تشل» این​ها همه نشان می​‌دهد یک تقابل تاریخی، رفتاری، فکری، فرهنگی و اعتقادی بین بنی​‌امیه و بنی​‌هاشم وجود داشت. اساساً بنی​ امیه همواره یک احساس حقد و ناراحتی نسبت به بنی ​هاشم داشتند. با وجود این حقایق، در خیلی از منابع غربی، ماجرای کربلا را به‌عنوان یک درگیری شخصی و خانوادگی مطرح کرده‌​اند، در حالیکه کشمکش آنها خانوادگی نبود؛ گروه مقابل امام حسین(ع) اساساً اعتقادی به وحیانیت قرآن نداشتند. در این کتاب انواع مقتل‌​نگاری، دوره‌های تاریخی مقتل​‌نگاری، تاریخ عزاداری و دوره​‌های آن​ها را مطرح کرده‌ام. همه این​ها نشان می​‌دهد که اگر بخواهیم تصویری از تاریخ اسلام و شیعه ارائه دهیم، چقدر باید زوایای مختلفی را به خواننده نشان دهیم تا او بداند ماجرای عاشورا یک درگیری شخصی بین دو نفر نبود؛ بلکه تقابل بین دو تفکر، دو ایدئولوژی و دو دنیا بود. در این کتاب اشاره کردم که آن خط وفاداری به اسلام اصیل و اهل​بیت(ع) همچنان ادامه دارد و شهید سلیمانی را به‌عنوان مصداق آن مطرح کردم و اهمیت کار شهید قاسم سلیمانی را نشان دادم و گفتم تفکری که آن روز بنی‌​امیه داشتند، بعدها داعش آن را علناً تکرار کرد و جنایاتی که داعش در عراق سوریه کرد، بهترین شاهد بر این قضیه است. در این کتاب از سردار قاسم سلیمانی به نام سیدالشهدای مقاومت یاد کردم و از شهید آوینی به عنوان سیدالشهدای ادبیات مقاومت نام بردم، این به خاطر وفاداری به اصول و آرمان‌​های اصیل اسلام است. پس تقابل میان دو گروه، تقابل شخصی نیست، تقابل دو مکتب است. آنها می​‌خواهند امتی را به انحراف بکشانند و کسی جلوی آن​ها می​‌ایستد و می​‌گوید راه درست این است که و ما مسئولیم تا مردم به انحراف کشیده نشوند. اولین مقتل​‌خوان امام حسین(ع)، خداوند بود نکته بعدی این است که در این کتاب نمونه‌هایی از مقاتل امام حسین(ع) که به انگلیسی ترجمه شده​‌اند از ادوار مختلف نقل کردم. در این کتاب بیان کردم که خداوند متعال اولین روضه‌خوان و مقتل​‌خوان امام حسین(ع) بود. ما نباید مقتل را یک گونه ادبیات شیعی در نظر بگیریم. ما باید مقتل را یک گونه ادبیات الهی در نظر بگیریم، زیرا اولین مقتل‌خوان امام حسین(ع) خداوند بزرگ بود، اول کسی که ماجرای شهادت امام حسین(ع) را بسیار زودتر از آنکه امام حسین(ع) متولد بشود، به فرشتگان و انبیا اطلاع داد، خداوند بود. پس سنت و متون مقتل که در شیعه داریم، بدعت تاریخی نیست، ادامه یک سنت الهی است. پیغمبر(ص) خود در جاهای مختلف مصیبت شهادت امام حسین(ع) را یادآوری کردند. امیرالمؤمنین(ع) زمانی که از جنگ صفین برمی‌​گردند، وقتی به کربلا می‌​رسند به یاران خود می​‌گویند طولی نمی​‌کشد که در این​جا جنگی اتفاق می‌افتد و حسین(ع) و یارانش اینجا شهید می‌​شوند. اگر آن روز را درک کردید، آن​ها را ترک نکنید. نکته بعدی که اهمیت دارد این است که در طول تاریخ شیعه همواره در سنت ائمه(ع)، بزرگداشت عاشورا را می​‌بینیم. یعنی معصومین(ع) در این مورد تقیه نکردند؛ در برخی موارد ائمه تقیه کردند؛ اما در بحث عزاداری امام حسین(ع) نه تنها تقیه نکردند، بلکه همیشه ترغیب می‌​کردند. @studiesofshia ادامه 👇👇👇