آی قصه قصه قصه نون و پنیر و پسته یک زن قد خمیده روی زمین نشسته یک زن قد خمیده یک زن دل‌شکسته که چادرش خاکیه روی زمین نشسته دست می‌ذاره رو زانوش زانوشو هی می‌ماله تندتند می‌گه یا علی درد می‌کشه می‌ناله شکسته و تکیده صورت خیس و گلفام دست می‌کشه روی قبر قبر شهید گمنام آب می‌ریزه روی قبر با دستای ضعیفش قبرو می‌شوره و بعد دست می‌کنه تو کیفش از تو کیفش یه جعبه خرما میاره بیرون می‌ذاره روی اون قبر بهش می‌گه مادرجون به قربون بی کسیت چرا مادر نداری؟ پنج‌شنبه‌ها به روی پای کی سر می‌ذاری؟ بابات کجاست عزیزم؟ برادرت خواهرت؟ نسل آفتاب