#کتاب_قرار_بی_قرار
#قسمت_هشتاد_و_هشت
#فصل_هفتم_کتاب
#پنجرهای_روبهسوی_خدا
#از_زبان_سیدمحمدعلی_افقه_پسرداییشهیدصدرزاده
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✨ هر بار که میرفت سوریه و میآمد خاصتر میشد.💕
🌹از میان چشمهایش هم میشد خدا را دید...🌹
🔺آنموقع بود که دیگر طاقت نیاوردم و برای مدتی از او فاصله گرفتم.
آخر او خدا را میدید و من هنوز پایم روی زمین محکم بود کنده نمیشد.😔
🔺 دغدغه هایش با زندگیِ دودوتاچهارتایی من فرق داشت، اما حال مصطفی خوب بود و من به او و حالش غبطه میخوردم...😔
🌺🌺🌺
✨ کمی که گذشت دیدم من هم میل به رفتن دارم. خانمم هم بعد از دیدارهای مختلف دیگر متقاعد شده بود و آن حساسیت سابق را نداشت. 💯
🔺 بقیه هم متوجه شدند که مصطفی کار بزرگی را انجام میدهد 🌹 و دیگر کسی آن نقدهای تند گذشته را نداشت. 👌🏻
چند بار خواستم در تلگرام دربارهی اینکه کمکم کند برای اعزام، برایش پیغام بدهم، که نشد...😔
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔴 ادامه دارد...
📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم _ انتشارات روایت فتح
@syed213