اگه میشه پیام منم بذارید
با سلام بنده خودم شونزده سالمه و شوهرم بیست و چهار سالشه سال نود و پنج عقد کردیم وچهار سال عقد بودم یعنی تو یازده سالگیم عقد کردم وسال نود و نه عروسی کردیم من تو این چند سال خیلی سختی کشیدم
شوهرم هیچ پولی نداشت ونه حمایت مالی از طرف پدرش حوزه میرفت و طلبه بود به ما اون زمان ماهی 300 تومان میدادند ونمیشد که ما با اون پول خونه درست کنیم وام ازدواج رو شوهرم همش رو برداشت یعنی بیست میلیون بود همش رو اون برداشت تا خونه درست کنه و با پول طلبگی نمیشد قسط وام رو بده همون موقع گاو خرید و گاو داری میکرد تا یه مدت رفت حوزه ولی بعدش ول کرد قبل از اینکه با من ازدواج کنه تو دانشگاه مهندسی عمران درس میخوانده به دلیل بی علاقه ای ترک کرده بعد که گاو خرید گاوه مردو گاوداري روهم ول کرد گوسفند خرید تا یک سال گوسفند داشت و هرچی داشتیم و نداشتیم رو گوسفندا میذاشت و هر روز که میرفتیم یکی شون حروم شده بودن نگفته نماند ما تو روستا زندگی میکنیم
با این همه بد بختی خودم دوران مجردی خیلی طلا داشتم همه رو فروختم واسه خونه پنجره و کاشی خریدیم واسه خونه و هی بالا سر من زور بود که برو خونه بابات بگو کمکمون کنن منم میرفتم اونا میدونم داشتن ولی نمیدادن میگفتن پر رو میشه و ازین حرفا یه زمان میگف یا من یا خونوادت که من یه مدت خونه بابام نمیرفتم به مدت سه ماه که مامان و بابام هم یه سراغی از من نمیگرفتن
کلا من آدم بد بختی بودم دوستا که بعضی ها ازدواج کرده بودن خوش گذرونی میکردن همیشه تولد داشتن طلا براشون میخرید ن لباس هاشون رو شوهرشون میخرید ولی من هر روز مثل گدا ها با گریه به خونه ی پدرم می آمدم ولی اونا هیچ اعتنای ازم بر نمیداشتن و میگفتن ما نداریم نگفته نماند وضع مالی پرم خوب بود پدرم نه کار میکرد ولی ماشین شاسی بلند سوار میشد سه تا خونه هم داشت ولی خودم چند بار هم به زور ازشون پول گرفتم واسه ای که خونمون درست بشه خونمون درست بشه خلاصه با همه بد بختی ها ون تو اون زمان مثل توپ والیبال بودم که هی میومدم خونه بابام برا پول هی میرفتم خونه مادرشوهرم این همه زحمت و مشقت بلاخره خونه درست شد و تصمیم گرفتیم عروسی بگیریم عروسی گرفتیم و خرج با خودمون بود همه تیکه های جهیزیه شوهرم رو خودش گرفت ولی بعضی تیکه هارو بابام گرفت مثل یخچال ها و تلویزیون وکابینت ها رو با جالحافتی و تخت رو و مبلمان رو بابا گرفت دیگه خودشم هیچ پولی نداشت که تیکه هاش رو بگیره به هزار بد بختی شوهرم دوتا فرش خرید با یک گازو یک لباس شویی عروسی مون رو که گرفتیم شوهرم هم قبل عروسی رو تو روستا بگیرم من دوست داشتم تو تالار بگیریم بلاخره عروسیمون رو تو تالار گرفتیم روز بد عروسی اونقدر به خاطر حرف من کتک خوردم که یک عروسی برام گرفته بود تو تالار میگف اگه تو روستا میگرفتیم پول بیشتر جمع میشد
ادامه دارد...
بعد شب زفاف چهار خوراکی نخور نازا میشی بانو جان👇مامانا به دخترا سفارش کنن حتما👇
گشنیز
شیر
سیب ترش
سرکه
مثلا بستنی نخور ،سوپ نخور و هر ماده غذایی که این مواد توش هست
#سوال
اول سرچ بعد سوال
┄┅┅❅🟤🟢🔴🟣❅┅┅┄
@t_banooo