🔹اثاثیهی ما همه همین است که میبینید
بد نیست برایتان بگویم که آقای ربّانی املشی -که با من دوستیِ صمیمی داشت و دوسال هم مباحثهی من در دروس در حوزه علمیه قم بود- در تابستان یکی از سالها به مشهد آمد. من در آن هنگام ساکن مشهد بودم و خانه داشتم، اما در آن تابستان خانه را چند هفته ترک کردم و در یک نقطهی ییلاقی نزدیک شهر اقامت گزیدم. زندگی در ییلاقاتِ مشهد ساده و کمخرج بود و طلّاب علوم دینی میتوانستند در تعطیلات تابستانیِ خود، معمولاً در خانهها یا در اتاقهای آن ییلاقات با هزینهای پایین -که شاید از هزینهی زندگی در مشهد کمتر بود- اقامت کنند. به آقا ربانی گفتم شما میتوانید در خانه من اقامت کنید که طیّ هفته -به جز دو روز- خالی است. این دو روز را به جلساتی برای جوانانی که از نقاط مختلف ایران میآمدند، اختصاص داده بودم؛ که از صبح تا ظهر خانه از آنها پُر میشد. کلید خانه را به او سپردم و رفتم. چند روز بعد که مرا دید، پس از تشکر گفت: گمان کردم خانه شما با اثاثیه است؛ نمیدانستم اثاث خانه را به ییلاق بردهاید، اگر این را میدانستم، به هتل میرفتم! او با لحنی حاکی از رابطهی صمیمی میان من و او، مفصلاً از نواقص و کمبودهای اثاثیهی خانه گلایه کرد. مطلب را دریافتم و به او گفتم: من از داخل خانه جز چند پتو، تعداد کمی بشقاب و یک کاسه و چند قاشق، چیزی برنداشتم. با شگفتی و حیرت به من نگاه کرد و گفت: چه میگویید؟! گفتم: بله، اینها چیزهایی است که من دارم و اثاثیه ما همه همین است که اکنون در خانه میبینید. من بیش از این، اثاثیهای ندارم. سری تکان داد و...
🔸منبع: خودگفتههای رهبر انقلاب در دههی هفتاد، کتاب خون دلی که لعل شد، ص۱۶۱
بهمناسبت سالروز شهادت آیتالله ربانی املشی
@t_manzome_f_r
مجموعهی تبیین منظومه فکری رهبری