بد گفتن از آیین و از میهن هنر نیست هرگز کسی از خودفروشی معتبر نیست بخت سفیدت نیست این بزم تباهیست هرگز برای زن شب از این تیره تر نیست اینگونه عریان کردن امیال جنسی آداب حیوانی ست در شأن بشر نیست تالار استکبار تار عنکبوت است از انحطاط خویش اما با خبر نیست هر تار فرش قرمز اینجا تار مرگ است جز یک تفاله از گرفتاران اثر نیست آرایشت کردند با شوق دریدن دریاب این رنگ وبَزَک ها، زیب و فر نیست پیداست این بالا نشستن بر حباب است میهن فروشی و خیانت بال و پر نیست از این خریت ها به خود می بالد آنکه از عزت بوم بلندش مفتخر نیست ای شاخه، گر میل عصا بودن نداری رسم شرف مندی تبانی با تبر نیست از سکه افتادی در این بازار شهوت پول سیاه در لجن افتاده «زَر» نیست احمدرفیعی وردنجانی .