در راه مشهد، شاه عباس تصمیم گرفت دو بزرگ را امتحان کند. به شیخ بهایی که اسبش جلو میرفت گفت: این میرداماد چقدر بی‌عرضه است، اسبش دائم عقب می‌ماند. شیخ بهائی گفت: کوهی از علم و دانش بر آن اسب سوار است، حیوان کشش این‌ همه عظمت را ندارد. ساعتی بعد عقب ماند، به میر داماد گفت: این شیخ بهائی رعایت نمی‌کند، دائم جلو می‌تازد. میرداماد گفت: اسب او از اینکه آدم بزرگی چون شیخ بهائی بر پشتش سوار است، سر از پا نمی‌شناسد و می‌خواهد از شوق بال در آورد. این است رسم رفاقت... ✔ در غیاب یکدیگر، حافظ آبروی هم باشیم. 📚 روضات الجنات، ص۱۱۵ 🌸🍃 @armangerai