آقا امیرالمومنین امام علی عليه السلام در زمان خلافت خود كار رسيدگي به شكايت را شخصا به عهده ميگرفت و به كس ديگري واگذار نميكرد . روزهاي بسيار گرم كه معمولا مردم ، نيمروز در خانههاي خود استراحت ميكردند او در بيرون دارالاماره در سايه ديوار مينشست كه اگر احيانا كسي شكايتي داشته باشد بدون واسطه و مانع شكايت خود را تسليم كند . گاهي در كوچهها و خيابانها راه ميافتاد ، تجسس ميكرد ، و اوضاع عمومي را از نزديك تحت نظر ميگرفت .
يكي از روزهاي بسيار گرم ، خسته و عرق كرده به مقر حكومت مراجعت كرد ، زني را جلو در ايستاده ديد ، همينكه چشم زن به علي افتاد
جلو آمد و گفت شكايتي دارم😓 : " شوهرم به من ظلم كرده ، مرا از خانه بيرون نموده ، به علاوه مرا تهديد به كتك كرده و اگر به خانه بروم مرا كتك خواهد زد . اكنون به دادخواهي نزد تو آمدهام " .
آقا فرمودند - " بنده خدا ! الان هوا خيلي گرم است ، صبر كن عصر هوا قدري بهتر بشود ، خودم به خواست خدا با تو خواهم آمد و ترتيبي به كار تو خواهم داد " .
زن گفت - " اگر توقف من در بيرون خانه طول بكشد ، بيم آن است كه خشم او افزون گردد و بيشتر مرا اذيت كند 😭" .
امام علی علیه السلام لحظهاي سر را پائين انداخت ، سپس سر را بلند كرد و در حالي كه با خود زمزمه ميكرد و ميگفت : - " نه به خدا قسم نبايد رسيدگي به داد خواهي مظلوم را تأخير انداخت . حق مظلوم را حتما بايد از ظالم گرفت و رعب ظالم را بايد از دل مظلوم بيرون كرد ، تا با كمال شهامت و بدون ترس و بيم در مقابل ظالم بايستد و حق خود را مطالبه كند "
آقا فرمودند " بگو ببينم خانه شما كجاست ؟
زن گفت : فلان جاست " .
- " برويم " .
امام به اتفاق آن زن به در خانهشان رفت ، پشت در ايستاد و به آواز بلند فرياد كرد : - " اهل خانه ! سلام عليكم " .
جواني بيرون آمد ، كه شوهر همين زن بود . جوان علي علیه السلام را نشناخت ، ديد پيرمردي كه در حدود شصت سال دارد ، به اتفاق زنش آمده است . فهميد كه زنش اين مرد را براي حمايت و شفاعت با خود آورده است ، اما حرفي نزد
امام علي - عليه السلام - فرمود : اين بانو كه زن تو است از تو شكايت دارد ، ميگويد : تو به او ظلم و او را از خانه بيرون كردهاي . بعلاوه تهديد به كتك نمودهاي . من آمدهام به تو بگويم از خدا بترس و با زن خود نيكي و مهرباني كن " .
مرد گفت 👹- " به تو چه مربوط كه من با زنم خوب رفتار كردهام يا بد ، بلي من او را تهديد به كتك كردهام ، اما حالا كه رفته تو را آورده و تو از جانب او حرف ميزني او را زنده زنده آتش خواهم زد " .
امام از گستاخي جوان بر آشفت ، دست به قبضه شمشير برد و از غلاف بيرون كشيد . آنگاه گفت : " من تو را اندرز ميدهم و امر به معروف و نهي از منكر ميكنم ، تو اين طور جواب مرا ميدهي ، صريحا ميگويي من اين زن را خواهم سوزاند ، خيال كردهاي دنيا اين قدر بي حساب است " .
فرياد امام كه بلند شد مردم عابر از گوشه و كنار جمع شدند ، هر كس كه ميآمد در مقابل علي علیه السلام تعظيمي ميكرد و ميگفت : " السلام عليك يا اميرالمؤمنين " .
جوان مغرور ، تازه متوجه شد با چه كسي رو به رو است ، خود را باخت و به التماس افتاد .
يا اميرالمؤمنين مرا ببخش ، به خطاي خود اعتراف ميكنم . از اين ساعت قول ميدهم مطيع و فرمانبردار زنم باشم ، هر چه فرمان دهد اطاعت كنم . علي رو كرد به آن زن و فرمود : " اكنون برو به خانه خود ، اما تو هم مواظب باش كه طوري رفتار نكني كه او را به اين چنين اعمالي وادار كني ! "
بحارالانوار ، جلد 9 ، چاپ تبريز ، صفحه . 598
💪آهای آقا که احساس میکنی زورت زیاده!
حضرت دست به شمشیر بردند....
تامل با خود شما...
زن یک امانت نزد شماست
#امانت_دار_باشیم
چون روح و جسم زن آسیب میبینه پس مراقب کسی که به شما اعتماد کرده باشید ❤️
کپی با ذکر آدرس کانال مجاز می باشد
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
•┈┈••✾♡
@tabibedelha ♡✾••┈┈•