رو هم ادا كنم،بابا من دیدم می خواستی داداش علی اصغرم رو ببوسی،هنوز لبت به لباش نرسیده،خون گلوش فواره زد،خیلی دلم برات سوخت،با خودم گفتم:بالاخره به جای داداش علی اصغرم لبات رو می بوسم،بابا من دیدم چوب به لبت زدن،بذار لبات رو ببوسم،حسین…… دختر سه ساله گوشه ی خرابه جون داد، ارث زیاد از مادر برده، صورت كبوده،استخوان ها از روی ناقه افتاده آسیب دیده، شب آخری بریم در خونه ی مادر، كجا شمارو ببرم؟آتیش سوزی كه نمیشه،كوچه هم كه بد جوری زدن، من چی بگم، همین قدر بگم: جفت دست ها،استخوان ها خورد شده،نمیتونست بخوابه،استخوان پهلو آسیب دیده، سینه آسیب دیده، اگه بخوای بخوابی باید صورت رو بالش بذاری،میگن:گوشواره گوش بی بی بوده،میگن:گوشوار ها تو صورت شكست،خدا كنه دروغ باشه، خوابش نمی برد شب ها از درد پهلو،سینه،بازو،صورت، از درد علی خواب نداشت،تا یه روز حسین وارد شد ،دید مادر خوابیده،روش رو كرد به در حجره دیده حسن اومد،یه نگاه كرد گفت: داداش خدا صبرت بده،دیگه تموم شد،مادرمون از دنیا رفت،یا زهرا…. یا حسین….*