این کتاب مشتمل بر روایت داستانی از زندگی شهید «سید جلیل میری ورکی» است. سید جلیل، متولد فروردین‌ماه سال 1338 در الموت است. او یکی از غواصان کربلای 4 در جنگ تحمیلی بود که قبل از شروع عملیات پلاکش را به اروندرود می‌اندازد تا اگر شهید شد گمنام بماند. در آن عملیات حدود 157 نفر غواص شهید شدند. پیکر شهید میری ورکی در سال 1394 به وطن بازگشت و هویتش با آزمایش DNA مشخص گردید. در بخشی از کتاب جناب خط شکن می‌خوانیم: سرهنگ عشقی هم هست. همه دارند گریه می‌کنند. دورم می‌نشینند. جوان هم دوزانو روبه‌روی‌ام می‌نشیند. مات فقط دارد نگاهم می‌کند. جوان هیکلی و بی‌مو و آن یکی که شبیه من است؛ دورتر ایستاده‌اند. ‌های های و با صدای بلند گریه می‌کنند. سرهنگ رنگین و سرهنگ عشقی نگاهش می‌کنند. بعد پرچم را از رویم بر می‌دارند. «خوب سیدجواد جان. حالا می‌تونی پدرت رو روئیت... » وای خدای من! پس این جوان بلند بالا سیدجواد من است. پس چرا تنها آمده؟ چه قدر بزرگ شده! جواد بابا... مردی شده برای خودش. زیپ کاورم باز می‌شود. دقیق دارد استخوان هایم را نگاه می‌کند. صدای گریه دو جوان بالا می‌رود. جوان بلند بالا، مردی که شبیه من است را دایی مهدی صدا می‌زند. کم کم می‌شناسم شان. حتماً جوان پسر خواهرم است و او هم که شبیه من است، سیدمهدی بردار کوچکم... https://eitaa.com/tablighatshahrestanisfahan