✳️ مثبت اندیشی لقمان
✍ارباب لقمان كه به عظمت مقام معنوي لقمان پي برده بود، از آن پس او را بر همه ي غلامان مقدّم مي داشت و به او عشق مي ورزيد. تا آنجا كه در ميان غذاها تنها سؤر ( پس مانده ي غذاي) لقمان را مي خورد و از غذايي كه قبلاً لقمان از آن نخورده بود، نمي خورد. بلكه آن را دور مي ريخت يا با كمال بي ميلي از آن مي خورد، ولي باقيمانده ي طعام لقمان را از روي شور و شوق مي خورد. در يكي از روزها، خربزه اي براي ارباب لقمان به عنوان هديه آوردند. ارباب خربزه را پاره كرد و قطعه قطعه نمود و به لقمان داد. لقمان آن قطعه ها را مي خورد و وانمود مي كرد كه بسيار شيرين است و با اشتياق و ميل مي خورد. وقتي كه ارباب دريافت كه لقمان خربزه را با ميل و شوق مي خورد، تا هفده قطعه خربزه را به لقمان داد و لقمان همچنان مي خورد. تنها يك قطعه از خربزه مانده بود، كه ارباب آن را براي خوردن برداشت. اما وقتي قاچ خربزه را به دهان گذاشت، دريافت كه مثل زهر تلخ است. زبانش آبله زد و گلويش سوخت و حالش بهم خورد. پس از ساعتي به لقمان گفت: اي يار. اين زهر را چگونه نوش جان كردي؟! صبر و تحمّل تا چه اندازه است؟! لقمان گفت: من هزاران نعمت ترا خوردم و همه نيك بود، شرم كردم كه بگويم اين يكي تلخ است. اين نيش را در برابر آن همه شيريني هاي نعمتت، نوش دانستم. من اين تلخي را كه از شيريني دست پرمحبت و شكربخش تو گرفته ام، شيرين مي دانم. آن دست و محبت، تلخها را شيرين مي كند، مسها را طلا مي نمايد و دردها را صافي و شفا مي بخشد.
از محبت، تلخها شيرين شود
از محبّت مسّ ها زرّين شود
از محبّت، دردها صافي شود
وز محبّت، دردها شافي شود
از محبّت، خارها گل مي شود
وزمحبّت، سركه ها مُل مي شود
از محبّت، دار تختي مي شود
وز محبّت، بار بختي مي شود
از محبّت، سجن گلشن مي شود
بي محبّت، روضه گلخن مي شود
از محبّت، نار نوري مي شود
وز محبّت، نور حوري مي شود
از محبّت، سنگ روغن مي شود
بي محبّت، موم آهن مي شود
از محبّت، حزن شادي مي شود
وز محبّت، غول هادي مي شود
از محبّت، نيش نوشي مي شود
وز محبّت، شير، موشي مي شود
از محبّت، سقم صحت مي شود
وز محبّت، مهر رحمت مي شود
از محبّت، مرده زنده مي شود
وز محبّت، شاه بنده مي شود
📚نرم افزار هدایت ها در حکایتها
#داستان#شعر
#مثبت_اندیشی#لقمان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
@tabligheslam