علیرضا از سربازهای باصفا و مخلص لشگر ۲۷ بود، با صدای خوبی که داشت به خصوص بعد از نماز جماعت و زیارت عاشورا شروع به مداحی میکرد و بچهها را به فیض میرساند. با اینکه محل اصلی خدمتش واحد لجستیک لشگر در پادگان دوکوهه بود اما هربار که به فکه میرفت، انگار تکهای از قلب خود را آنجا میگذاشت، و با حسرت وصفناشدنی از گروه تفحص میخواست که او را نیز به آنجا منتقل کنند. و او نیز تفحصگر شود. پس از پیگیریهای مداوم و پرسوجو متوجه شد که گروه تفحص نیروهای سربازش را از لشگر میگیرد و او باید از مسئول لجستیک موافقتنامه بگیرد تا بتواند به جمع تفحصگران نور بپیوندد. یکی دو روز گذشت. آن روز که به همراه سید به پادگان دوکوهه رفتیم علیرضا را دیدم که از شادی چشمانش برق میزد برگه موافقتنامه را جلوی سید گرفت و گفت:«آقا سید تموم شد». انگار تمام دنیا را به او داده بودند. با خوشحالی سوار ماشین شد و همراه آنان به فکه رفت او میتوانست در کمال آرامش خدمتش را بگذراند و به تهران برگردد ولی در جمع تفحصگران به جست و جوی پارههای پیکر شهدا پرداخت، تا مادران شهداء را راضی نماید.
راوی:همرزم شهید
🌹اینجامعراج شهداست 👇
@tafahoseshohada