•°‹🥀🕊› 🏴 السَّلامُ عَلَیْکَ یَا قاسم بْن الْحَسَنﷺ ...😭 . • 🥀سیزده ساله جوانی که گل باغ ولاست 🥀قمر نجمه و شمس الشرف کرب‌وبلاست 🥀نور او ناب‌تر از رنگ عقیق یمنی است 🥀پرورش یافته‌ی مکتب ناب حسنی است 🥀طینتش نور و لبش کوثر و قدّش طوباست 🥀نوه‌ی حیدر کرار و عزیز زهراست 🥀نور از روی جبینش به فلک می‌تابد 🥀مهر ایمان و یقینش به فلک می‌تابد 🥀نوجوانی که به پیران جهان راهبر است 🥀یم ایثار و وفا را صدفی پُرگُهر است 🥀داشت جامی به کف از جام وفا زرین‌تر 🥀اشتیاقش به شهادت زعسل شیرین‌تر 🥀نامه‌ی مرد جمل را به روی دست گرفت 🥀سیزده جام عسل را به روی دست گرفت 🥀بغض پنجه به دل و راه گلویش می‌زد 🥀بس که او بوسه به دستان عمویش می‌زد 🥀گفت دانی به شما عشق و ارادت دارم 🥀ای عموجان به دلم شوق شهادت دارم 🥀ای کریمی که کرم هست تو را عادت و خو 🥀بامن ای جان عمو حرف نرفتن تو مگو 🥀هردو نذر حرم دوست متاعی کردند 🥀هردو با ناله و گریه چه وداعی کردند 🥀همه دیدند مه چاردهی سر زده است 🥀با نقابی که به رویش زده او آمده است 🥀آمد و جن و ملک را به تماشا انداخت 🥀«کوهِ طوفان زده را یک تنه از پا انداخت» 🥀بس که بر میسره و میمنه‌ی لشگر تاخت 🥀همه را یاد ابرمردِ جمل می‌انداخت 🥀کوفیان بار دگر حیله و نیرنگ زدند 🥀وای از آن لحظه که بر او همگی سنگ زدند 🥀با همان دست که بر جسم حسن تیر زدند 🥀شب‌پرستان به تنش نیزه و شمشیر زدند 🥀موج زد لشگر و دیدند دگر قاسم نیست 🥀استخوانی به تمامیِ تنش سالم نیست 🥀عشق می‌گفت حسین بن علی را، بشتاب 🥀یک صدا گفت عمو قاسم خود را دریاب 🥀باغبان دید گلش پرپر و پامال شده 🥀بسملی روی زمین بی‌پر و بی‌بال شده 🥀ای «وفایی» چه بگویم که حسین از آن دشت 🥀با تن او به چه حالی به حرم بر می‌گشت . • 🏴 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبدِالله الْحُسَيْنﷺ•••🕯🥀 🍃🕊🍃