▪️من کبوترم.
پرندهای که شوق پرواز آرامَش نمیگذارد.
من رفیق آسمانم.
آسمان هم با من آشناست.
اگر روی زمین نشستنم طولانی شود
دل آسمان برایم تنگ میشود.
▪️من کبوترم.
از وقتی چشم به این دنیا باز کردم
دنبال گنبد و بارگاه بودم.
گِل مرا گویی با گنبد سرشتهاند
که این چنین شوق حرم دارم.
▪️وقتی به دنیا آمدم در گوشم گفتند:
تو کبوتر بارگاه حسنی.
مادرم پرواز را یادم داد و خودش از دنیا رفت.
من راه بارگاه مولایم را در پیش گرفتم
و پُرسان پُرسان رسیدم به بقیع.
ولی هر چه گشتم نه گنبدی دیدم و نه بارگاهی.
▪️خاندان ما همه کبوتران حرمی بودهاند
مادرم قصّۀ حرم را برایم گفته بود
امّا چه قدر فرق میکرد قصّههای مادرم
با حریمی که نامش روی پیشانی من خورده بود .
▪️بارها شنیدهام که این مترسکهای شیطان به شما میگویند
بوسیدن در و دیوار پنجرۀ این قبرستان
شرک است و مشرک هم جایش وسط آتش.
اینها چه میفهمند از توحید
که کسی را متّهم به شرک میکنند.
▪️کاش کسی به اینها میفهماند:
همۀ دین محبّت است
و ای کاش میفهمیدند
توحید هر کسی به اندازۀ محبّتش رشد میکند
ولی نمیفهمند.
▪️مگر درک اینها عاجز است از فهمیدن این حقیقت روشن
که بیمحبّت دوستان خدا
محبّت خدا یک دروغ بزرگ است؟
و دوستتر از مولای من و خاندانش
خدا، دوستی دارد؟
▪️ما کبوترها عادت داریم که هر شب
برای جوجههایمان قصّه میگوییم.
این قصّهها مثل نقش روی سنگ
هیچ گاه از ذهنمان پاک نمیشود.
من از مادرم قصّۀ زندگی مولایم را زیاد شنیدهام
دردناکترین قصّههای زندگی مولایم
در همان کودکی اتفاق افتاده
و من هم از کودکی هر چه کردم
که سنگ ذهنم را بشکنم
تا قصّههایی که شنیدهام از میان برود
نشد که نشد.
▪️مادرم میگفت قصّۀ کوچه
سینه به سینه از اجدادش به او رسیده
و میگفت کبوترهای زیادی
از داغ آن قصّه دق کرده و مردهاند.
🏴 شهادت مظلومانه امام حسن مجتبی علیه السلام و پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله بر همه عاشقان و دلدادگان ایشان تسلیت باد.