هدایت شده از 
«پسته ی گریان!» من پسته ای لب بسته هستم زاییده ی یک اتفاقم در این سکوت سرد چندیست زندان من گشته اتاقم پیچیده ام در ناامیدی جسم امید و آرزو را دست غمی سنگین فشرده هر دم ز من راه گلو را از پسته ی خندان مجویید در من در این زندان نشانی من پسته ی گریان خویشم از پسته ی گریان، چه دانی؟!