«پسته ی گریان!»
من پسته ای لب بسته هستم
زاییده ی یک اتفاقم
در این سکوت سرد چندیست
زندان من گشته اتاقم
پیچیده ام در ناامیدی
جسم امید و آرزو را
دست غمی سنگین فشرده
هر دم ز من راه گلو را
از پسته ی خندان مجویید
در من در این زندان نشانی
من پسته ی گریان خویشم
از پسته ی گریان، چه دانی؟!
#شعر_نوجوان
#تقی_متقی