هدایت شده از تقی متقی
"حرف های پیرمرد" می رود پیرمردی با قدم های کوتاه می زند با خودش حرف می کشد دم به دم آه آه او می شود گم در خیابان پر دود حرف او جاری اما مثل یک چشمه، یک رود می شود دور و آرام می زند حرف با خود: "کاش او هم نمی ماند کاش دکتر نمی شد!" می زند حرف و از دل می کشد آه سردی آه ای درد وحشی! با دل او چه کردی؟! @taghimottaghi40