❇️
ماجرای نجات از برف ناگهانی کوهستان در ایام نوروز
🏷 قسمت سوم (آخر):
🌨 اتّفاقا ابرها به یکدیگر پیوسته هوا تاریک گردید و برف و بوران باریدن و وزیدن گرفت و سر تا پا را تر نمود و اعضای ما از وزیدن بادهای سرد و ریختن برف و بوران از کار بماند. لهذا همگی از زندگانی خود مأیوس شده مظنّه به تلف و هلاکت کردیم و انابه و استغفار کرده، با یکدیگر شروع به وصیّت نمودیم.
پس از فراغ از وصیّت و آمادگی از برای مردن، حقیر به ایشان گفتم که:
🔹 نباید از فضل و کرم خداوند مأیوس شد، و ما را بزرگ و ملجأ و ملاذی هست که در هر حال و وقت، قدرت بر اعانت و اغاثه ما دارد. بهتر آنست که به او استغاثه کنیم و دخیل شویم.
▫️ گفتند:
🔸 چهکس را گویی؟
▫️ گفتم:
🔹 امام عصر و صاحب امر حضرت قائم علیه السّلام را گویم.
▫️ چون این شنیدند همگی به گریه درآمدند و ضجّه کشیدند و صداها را به
🔹 «وا غوثاه أغثنا و أدرکنا یا صاحب الزمان»
▫️ بلند نمودند.
☀️ ناگاه باد ساکن و ابرها متفرق شد و آفتاب ظاهر گردید. چون این را دیدیم بهغایت شاد و مسرور گردیدیم، لکن اطراف را به نظر درآورده؛ از چهار طرف به غیر از تلال (تپه ها) و جبال (کوه ها) چیزی ندیدیم و طرف مقصود را ندانستیم و از ترس آنکه اگر برویم شاید جانب مقصود را خطا کرده [و] به کوهسار مبتلا شویم و طعمه سباع (درندگان) گردیم، متحیّر ماندیم. ناگاه دیدیم که از طرف مقابل بر بالای بلندی شخصی پیاده نمایان گردید و به جانب ما میآید. مسرور شده با یکدیگر گفتیم که: این بلندی بالای همان گردنگاهی است که واسطه میان منزل و مقصود است و این پیاده هم از آنجا میآید. پس او به جانب ما و ما به سمت او روانه شدیم تا آنکه به یکدیگر رسیدیم. شخصی بود به لباس عامّه. او را از اهالی آن دهات گمان کردیم و از او احوال راه را پرسیدیم. گفت:
🔶 راه همین است که من آمدم.
▫️ و به دست اشاره کرد به آن مکانی که در اوّل در آنجا دیده شد و گفت:
🔸 آن هم ابتدای گردنه است.
▫️ این بگفت و از ما گذشت و برفت، و ما هم از محل عبور و جای پای او رفتیم تا آنکه به اوّل گردنگاه- که آن شخص را در آنجا دیدیم- رسیدیم و آسوده شدیم. اثر قدم او را از آن مکان به آن طرف ندیدیم با آنکه از زمان دیدن او و رسیدن ما به آنجا هوا در غایت صافی و نمایان، و برف تازه [ای هم] غیر از آن برف سابق نبود و عبور از میان گردنگاه هم بدون آنکه قدم در برف جا کند ممکن نبود، و از آن بلندی هم تمام آن هموار نمایان بود، و نظر کردیم آن شخص را در میان هموار هم ندیدیم. همگی همراهان از این فقره متعجّب شدند و هر قدر در اطراف راه نظر انداختند که شاید اثر قدمی بیابند دیده نشد، بلکه از بالای گردنگاه تا ورود به قریه ارحام- که قریب به نیم فرسخ بود- همّت خود را صرف آن کردیم که اثر قدمی بیابیم، و ندیدیم و پس از ورود به آن قریه هم پرسیدیم که:
🔹 امروز در این قریه و این طرف گردنگاه برف تازه بارید؟
▫️ گفتند:
🔸 نه، بلکه از اوّل روز تا حال همینطور هوا صاف و آفتاب نمایان بوده، مگر آنکه در شب گذشته قلیل برفی باریده [است].
▫️ پس از ملاحظه این شواهد و آن اجابت و اغاثه بعد از استغاثه، حقیر بلکه همراهان را به هیچوجه شکی نماند در اینکه آن شخص آقا و مولای ما یا آنکه مأمور خاصی از آن درگاه عرش اشتباه بود و اللّه العالم بحقایق الأمور.
⬅️ دار السلام در احوالات حضرت مهدی (علیه السلام)، ص: ۴۹۱
🏷
#تشرفات #امام_زمان (عج)
#نوروز
↶【به ما بپیوندید 】↷
https://eitaa.com/tahavaliasr
@tahavaliasr