▪️چله‌ی داغ، چله‌ی امید 🔻نحسی ۱۳ خرافه است، اما تلخی ۱۳ دی دیگر تا همیشه ماندنی است. یک جمعه، از همان جمعه‌هایی که پر از امیدِ آمدن منجی است، بیدار می‌شوی و با تعجب از حجم بالای پیامک‌های دریافتی، میان همه آنها، پیامک خبری سایت رهبری را باز می‌کنی که ببینی صبح روز تعطیل چه خبر شده که آقا پیام داده‌اند. می‌خوانی، نه یک بار، مکرر می‌خوانی و باز فکر می‌کنی اشتباه دیده‌ای و شاید اصلاً تشابه اسمی است؛ حتی سریع یک جست‌وجوی ذهنی می‌کنی که شاید کسی دیگر را به نام قاسم سلیمانی بشناسی که رهبری برای شهادتش پیام تسلیت داده باشد! واقعیت، اما تلخ‌تر از باور‌های ذهنی ماست: «ملّت عزیز ایران! سردار بزرگ و پرافتخار اسلام آسمانی شد. دیشب ارواح طیبه شهیدان، روح مطهّر قاسم سلیمانی را در آغوش گرفتند.» دنیا انگار تمام می‌شود. اشکی در کار نیست؛ نفس بالا نمی‌آید، چه رسد به ریختن اشک؛ وجودمان می‌ریزد، اشک نیست، ناگاه آب می‌شویم! 🔻هنوز نرفته، دلتنگ می‌شویم. یکی از اعضای نیروی قدس می‌گفت چندی پیش حاج قاسم در جلسه‌ای گفت حاضرم هزار بار در عراق شهید شوم، ولی در ایران نه... روحت شاد سردار؛ ایران امن است؛ امنِ امن، امن و ایستاده و سربلند و... دلتنگ؛ تو بی ما چگونه‌ای؟ 🔻رزمندگان بسیاری که در دفاع مقدس هشت ساله شهید نشدند، در همه سال‌های پس از جنگ، حس حسرت و خسران داشتند؛ دروازه شهادت باز بود و نرفته بودند. حاج قاسم سلیمانی، اما نشان داد که به جای حسرت می‌توان کاری کرد که معادله‌ها تغییر کند و سال به سال و عملیات به عملیات، بیشتر رو به آسمان قد کشید. او البته در دهه پایانی حیات دنیایی‌اش، فقط رو به آسمان قد نکشید؛ در دنیا هم خودش را به مردم شناساند. از گمنامی به شهرت و محبوبیت رسید. انگار خدا بنده صالحش را روی دست بلند کرد، به ملت‌های مختلف و از جمله خود مردم ایران که او را نمی‌شناختند، شناساند و عزت و محبوبیت به او بخشید و بعد، او را از ما گرفت. چنانکه گویی بی دادن آزمون در داغ او، زندگی‌مان نمی‌گذشت! قاسم سلیمانی شیشه عطری بود که خدا در دهه پایانی عمر او مقابل مردم عیانش کرد. پیش از آن، مردم عطر امنیت را حس می‌کردند، اما او را نمی‌شناختند. نبرد با تکفیری‌ها او را چهره کرد و مردم دانستند این عطر از کجاست. 🔻از برکات خون او شاید یکی هم ملموس کردن تصویری بود که ما از شقاوت و خباثت دشمن در ذهن داریم. دولت امریکا توانش را نداشت، وگرنه وقتی رضایت آن‌ها و شادی نیرو‌های عرب‌زبان و فارس زبان‌شان از ترور حاج قاسم را دیدم، جلوی چشمم هلهله‌ی سپاه یزید از کشتن امام مسلمین جان گرفت. وقتی توهین رئیس‌جمهور امریکا به قاسم سلیمانی را دیدم، فهمیدم چگونه یزید در کاخ خود به بازماندگان عاشورا توهین می‌کرد. ترامپ توانش را نداشت، آنچنان که قدرت جنگ رو در رو با سردار ما را نداشت، وگرنه سر سردار را روی سر نیزه در خیابان‌های نیویورک می‌چرخاند و نیرو‌های برانداز و فارسی‌زبان وزارت خارجه امریکا هم دور آن شادمانی می‌کردند. فقط امام حسین علیه‌السلام نیست که نسل خودش و یارانش تا امروز ادامه یافته، یزیدیان هم امتداد داشته‌اند. 🔻دیدم علمدارمان را زدند و دست و انگشترش یک سو جدا افتاده و زنده ماندم. دیدم پیکر پاره پاره‌اش شهر به شهر از عراق تا ایران، حرم به حرم، از نجف تا مشهد، روی دل‌های ایرانی و غیرایرانی تشییع شد و زنده ماندم. صفحه صفحه گزارش از ترور او، از وداع امت مقاومت با او نوشتم و با هر سطر اشک ریختم و زنده ماندم. الله اکبر گفتم و بغضم شکست و پشت سر رهبر، نماز خداحافظی از سردار خواندم و همراه رهبر سه بار شهادت دادم که «جز خیر از او نمی‌دانم» و با بغض شکسته رهبر هزارباره شکستم و اشک ریختم و... زنده ماندم؛ من را به سخت جانی خود این گمان نبود! ما چگونه پس از این داغ زنده ماندیم؟ 🔻شاید زنده مانده‌ایم که پایان ماجرا را ببینیم؛ حمله به لانه‌ی امریکایی‌ها در عین‌الاسد؟ نه، عین‌الاسد پایان ماجرا نیست. در عین‌الاسد انتقام سردار انجام نشد، صرفاً آغاز شد... پایان ماجرا هنوز مانده است: «وقتی نظامیان امریکایی که عمودی به منطقه آمده‌اند، افقی بازگشتند، ترامپ خواهد فهمید چه کرده و انتخابات را هم خواهد باخت. پاسخ به خون قاسم سلیمانی و ابومهدی اخراج کل نیرو‌های امریکایی از منطقه ما باید باشد.» و «پیروزی قطعی در انتظار مجاهدان این راه مبارک است.» این چله‌ی امید ماست؛ مایی که برکت خون شهید را ۱۴۰۰ سال است به چشم دیده‌ایم. فردای آزادِ غرب آسیا، پایان ماجراست. جایی که غرب تازه درمی‌یابد آنچه تاکنون در باب نحوست عدد ۱۳ به آن باور داشته، صرفاً یک خرافه و سوءتفاهم بوده و بدیمنی برای غرب، تازه از سیزدهمین روز زمستان نود و هشت آغاز شده است. چهلم سردار حاج قاسم سلیمانی پی‌نوشت:دو عبارت داخل گیومه‌ی بند آخر، اولی از سید حسن نصرالله و دومی از پیام آقاست. 📝 @tahlile_siasi