این روزها مکرر از جناب پزشکیان و ظریف و سایر افراد حاضر در ستاد انتخاباتی ایشان در متینگ های انتخاباتی شنیده میشود که فرق میکند چه کسی در پاستور باشد پزشکیان یا چماق به دستان و خشک مغزان !
و....جملاتی از این قبیل با عبارت های مختلف.
اولین چیزی که به ذهنم خطور میکند این است که سناریو همان سناریو سال نود و شش بدون ذره ای کم و کاست.
(این ها روی کار بیایند در پیاده رو ها دیوار میکشند)
جمله ای که روحانی در سالن دوازده هزار نفری آزادی به کنایه به شهید رئیسی میگفت و بعد سالن مملو میشد از صدای کف و سوت حاضرین و سلبریتی هایی همچون باران کوثری و ترانه علی دوستی !!
اما روزها سپری شد و خدا خواست سید ابراهیم ما بر مسند ریاست جمهوری نشست.
نه دیواری کشید و نه چماقی به دست گرفت !
به صندلی اتاقش هم هرگز تکیه نداد اصلا اتاقی ندید که به صندلی آن تکیه بزند !
اگر چه که قبلش رسم بود رئیس جمهور بر پشتی زر باف تکیه بزند و از پشت ویدئو پروژکتور با مردم صحبت کند
اما سید ابراهیم همان ابتدا گفت من خادم جمهورم.
خادمی که برای خدمت نه گرما میفهمید و نه سرما نه باد و بوران و نه گرد باد
از شمال به جنوب و از شرق به غرب سفر کرد تا بلکه جبران مافات کند ابایی هم نداشت که عمامه اش خاکی شود یا لباده و عبا!!
برای سید ابراهیم لباس خاکی و راه رفتن در گل و لا برای حل مشکل مردم خوشآیند تر بود تا نشستن زیر باد کولر گازی در اتاق کار !
سید خوردن عدسی ساده کنار پیرزن و پیرمرد فقیر روستا نشین را خوش تر میدانست از سفره رنگین ساختمان ریاست جمهوری !
ما از سیدمان نه دیوار در پیاده رو دیدیم و نه چماق !
اما انگشتر سوخته در آتشش رو خوب به خاطر داریم و صدای نیروی امدادی که با بغض در گلو صدا میزد حاجاقا هارداسان!
سید ابراهیم در سیل انبوه تهمت های ناروا با قلب شکسته در دورترین نقطه مرزی در جنگل های نواحی شرقی در آتش سوخت تا عرق شرم بر جبین ظریف و جهانگیری و پزشکیان و روحانی تا قیام قیامت باقی بماند !
✍سیده راضیه حسینی نژاد
@Zamaneh_at_ra_beshnas