دلم دردی نهان دارد در این دنیای تنهایی غبارین وحشتی دارم از این شب‌های تنهایی نمی‌دانم چرا بی‌خود به دامم می‌کشد جبری مگر صیاد دارد بیشه در صحرای تنهایی؟ به روحم شورش اندازد، به جانم افکنَد دردی عجب هنگامه‌ای دارم در این غوغای تنهایی اگر بی‌باک‌تر گردم، به کویش شعله اندازم زنم آتش به جان و جامه و سیمای تنهایی دلا! بار دگر بشنو صدای سرد اندوهم سرود خسته‌ای دارم کنون در پای تنهایی... @takbitnab 🌹🌹🌹