به دل، هوای تو را دارم و بَر و دوشت که تا سپید‌ه‌دم امشب کِشم در آغوشت چنان نسیم که گلبرگ‌ها ز گل بکَند برون کُنم ز تنت برگ‌برگِ تن‌پوشت گهی کِشم به برت تنگ و دست در کمرت گهی نهم سرِ پُرشور بر سرِ دوشت چه گوشواره‌ای از بوسه‌های من خوش‌تر که دانه‌دانه نشیند به لاله‌ی گوشت گریز و گم‌شدنِ ماهیانِ بوسه‌ی من خوش است در خزه‌ی مخملِ بناگوشت ترنمیست در آوازهای پایانی که وقت زمزمه از سر برون کند هوشت چو می‌رسیم به آن لحظه‌های پایانی جهان و هر چه در آن می‌شود فراموشت چه آشناست در آن گفت‌وگوی راز و نیاز نگاهِ من به زبانِ نگاهِ خاموشت @takbitnab 🌹🌹🌹