گر بر اوجِ فلک آن ماهِ پریرو برود
دل دیوانهی من در طلب او برود
طُرفه حالیست که خونم شود از دیده روان
چون که از چشم مَنَت خنجرِ ابرو برود
تا دهد جام مِیات غیر و کنم گریه ز رشک
آب من با تو محال است به یک جو برود
دید دل، خال چو بر روی تو، عاشق شد و رفت
اندر آن آتش سوزنده که هندو برود
ماه، آن لحظه تواند زند از روی تو، دَم
که سرش در خم چوگان تو چون گو برود
گر کنم گریه به یاد قد او بر لب جو
سرو را پای به گِل تا سر زانو برود
مدعی کآمدنش زشت به بزم ما بود
رفتنش را نگر "آتش"! که چه نیکو برود...
#آتش_اصفهانی
@takbitnab
🌹🌹🌹