پشت این پنجره ی رو به شما می مانم  من همان مژده ی پائیز پر از بارانم غزلم سهم شما بود که با یک لبخند  وازه ها را به لبت یخ زده می خندانم دست را هم که تکانم ندهی می فهمم چشم زیبای تو با پنجره را می خوانم بی تو ته مانده آوارم و زخمم شعر است  شهر را توی خودم یک تنه می رقصانم کاش می شد غزلی صرف تن ناز تو کرد اصلن انگار به توصیف تو در می مانم @takbitnab 🌹🌹🌹