دل بریدن به از این عشـق که من می بینم که نه فـرهاد تو هستی و نه من شـیرینم خسته ام آنقــدر ای ماه که تردیدی نیست نیست هم صحبت خـوبی که دهد تسکینم مست از بـاده ی چشمان تو بودن عمــری خود دلیلی است که کرده است چنین مسکینم روزهــا می گذرند از پی هم بعد از تــو هــر قدم ؛ هر نفسم از همه بد می بینم آرزو می کنم ای خوب که حتی یک شب تن ِ تب دار تــو آید به ســر بالینم خستــه از اینـهمه تشویشم و عمــری بی تو می نشینم که مـــگر مرگ کند تمــکینم @takbitnab 🌹🌹🌹