من کویری خشکم اما ساحلی بارانیم ظاهری آرام دارد باطن طوفانیم مثل شمشیر از هراسم دست و پا گم می‌کنند خود ولی در دستهای دیگران زندانیم بس که دنبال تو گشتم شهره ی عالم شدم سربلندم کرده خوشبختانه سرگردانیم می زند لبخند بر چشمان اشک آلود شمع هر که باشد باخبر از گریه ی پنهانیم هیچ دانایی فریب چشمهایت را نخورد عاقبت کاری به دستم می دهد نادانیم @takbitnab 🌹🌹🌹