هو العزیز سردار دلها من ز ازل پاک سرشتم یل کرمانیم عاشقم و خادم سلطان خراسانیم رقص کنان بر در میخانه برم جام دل پر شود از مهر خدا ساغر عرفانیم زاهدم و هر نفسم بوی خدا می دهد گرچه نبینی اثر از مُهر به پیشانیم حسرت دیدار رفیقان به دلم ساقیا منتظرم باده ی معراج بنوشانیم شهد شهادت به خمت زل زده بر جام تو ترسم از آن ست ننوشیده بمیرانیم غیرت سقا به تنم صف شکنم شاه دین قطع شود تا که دو دستم قمر الثانیم دشمن غدار چو درماند امانش دهم سیره ی مولای علی خصلت ایرانیم من ز مریدان علی ام یل ایران زمین حد نشناسد به یقین غیرت ایرانیم آتش افتاده به در داغ نهد بر دلم گوشه نشینی ی علی باعث ویرانیم کودک محروم وطن سوز دگر بر دلم نیمه ی شب خون چکد از دیده ی بارانیم در همه احوال بود خنده به لبهای من حیف نداری خبر از گریه ی پنهانیم بر رخ جوینده ی ته مانده چو سیلی زنی بنده ی قدرت شده در گور بلرزانیم ناله ی مظلوم رسد طاق شود طاقتم عدل به دادش نرسد اوج پریشانیم حیدریم وارث بیرق شده‌ام سالها پاک تر از آینه سرباز سلیمانیم کرج دی هزار و چهارصد @takbitnab 🌹🌹🌹