باغ بی برگ و گل و غنچه نگر ، بلبل عاشق نگران شد .
بعد عمری دل عاشق ، شده عریان ، عجبا فصل ،
خزان شد .
مهر از راه رسیده ست ،نه نیازی به شقایق ، نه قناری .
چون گلی نیست به گلزار درین فصل ، فقط عشق عیان شد ،
هیچ احساس نیازی نبود ، در دل مجنون به
گلستان ،
از همان لحظه ی اول که دلش ، عاشق ابروی
کمان شد .
التفاتی نکند عاشق دلداده به آ واز قناری
دل به پرواز در آرد ، سخنی کز لب معشوقه ،
بیان شد .
فصل باییز چه زیباست ، زمانی که شود ، چون
می رنگین ،
عاشقا ، از قدحی باده بزن ، کز نگه یار روان شد.
از هیاهوی بهاری ، نه گلی ماند و نه پروانه ، نه
بلبل ،
با نسیمی ، همه رفتند ، به جز عشق ، که چون گنج نهان شد ،
عشق در قلب زلیخا ، هوسی بود، بهنگام جوانی ،
چون به پاییز رسد عمر هوس ، یک شب بانوی
جهان شد ،
نازنینا ، نگهی بر دل بی برگ و نوا ، در دم ،
آخر
تا که اعجاز کند عشق ، که شاید ، دل فرسوده ،
جوان شد .
#رسول_موحدی
@takbitnab
🌹🌹🌹