خیره مانده ام در کورسوترین جمعه ی بی حساب آنجا که نیامدن ات را با غبار فراموشی ثانیه ای تسلی خاطر می‌کردم اما این بار میان لب های خشکیده ام شوری از ناگفته ها گوش انتظار را به نجوا کشانده است این زمزمه کی می‌خواهد کلاف مرا پا گشا کند کمر شعرهایم خمیده کی می آیی؟ @takbitnab 🌹🌹🌹