در همهمه‌ی شهر تو را دیدم و رفتم وز گونه‌ی خوشبوی تو بوسیدم و رفتم از سیلی امواج که ساحل گله‌ها کرد از غائله‌ی عشق هراسیدم و رفتم در میکده ساقی می‌ِ چشمان تو آورد قدری ز می چشم تو نوشیدم و رفتم یکبار دلم گفت که این عشق چه زیباست با این سخن از میکده خندیدم و رفتم من گمشده‌ی عشقم و گم‌کرده‌ی راهم راه دلِ خود را ز تو پرسیدم و رفتم اینبار که از باده‌ی چشمان تو خوردم از تلخی صهبای تو ترسیدم و رفتم @takbitnab 🌹🌹🌹