غزلِ شوقِ تو را صرف حواشی نکنم کاخِ احساسِ لطیفم متلاشی نکنم تا سحر پیشِ نگاه تو نشینم و دمی چشم در چشم کسی گر تو نباشی نکنم فکرِ آویشنِ احساس و خیالِ غزلت تا دلم را به غمت ، شب نخراشی نکنم جز لبِ مست تو را در شبِ میخانه ی عشق بر لبِ جامِ غزل هیچ نقاشی نکنم غصّه با دیدن روی تو خودش می میرد و من از دستِ غمت غصّه تراشی نکنم شاد باز آی که این حوضِ تَرَک خورده ی دل یک وجب بی نظرِ مهرِ تو کاشی نکنم درد درمان و غمت آبِ حیات است عزیز فکرِ درمانِ دلم تا که تو باشی نکنم @takbitnab 🌹🌹🌹