تَر کرده اشک من همه‌شب بالش مرا برده‌ست گریه بعد تو آسایش مرا ماهیّ سرخِ عشق قدم‌رنجه کرده و بر هم زده‌ست برکه‌ی آرامش مرا هرقدر غصّه می‌خورم این روزها، کم است تغییر داده عشق تو گنجایش مرا کوهِ غرور بودم و در هم شکستی‌ام دیدی فروشکستن و فرسایش مرا سرگشته‌ی دیار عدم بود، بودِ من عشق تو داد رخصت پیدایش مرا امشب بخوان به جای غزل از نگاه من شوق نوازش و عطشِ خواهش مرا... @takbitnab 🌹🌹🌹