نفس افسونگر میخوری ایدل فریب نفس افسونگر چرا؟ بر نمی داری دمی از خواب غفلت سر چرا؟ باب رحمت را به شوق دوست دق الباب کن می¬زنی از روی نادانی دری دیگر چرا؟ گر که عقلت سالم است و ریگ در کفش تو نیست می شماری خویش را از دیگران برتر چرا؟ راه را می بینی و از روی لج کج می روی طی کنی از روی لجبازی ره دیگر چرا مرگ تنها قسمت همسایه و بیگانه نیست مُردن خود را نداری ای بشر باور چرا؟ چشم خود را باز کردی لطف حق را دیده¬ای گوش را با پنبه غفلت نمودی کر چرا؟ با خداجویان رفیق نیمه ر اهی تا بکی؟ کم نکردی این مرام زشت را از سر چرا؟ گرگ غفلت در کمین است و بدنبال شکار مانده ای بازیچه¬ی این گرگ افسونگر چرا؟ ریشه های دوستی را قطع کردی از چه رو در عوض هستی اسیر بند سیم و زر چرا؟ یاد و نام حق «مقدم» بهترین آرامش است بسته ای دل بهر آرامش به جز داور چرا؟ @takbitnab 🌹🌹🌹