بُگذر از این دشتِ گرگ‌ومیش، شتابان! وقفه حرام است در مسیر بیابان معرکه‌ای را که جلوه‌گاه دَدان است خواه بیابان بنام و خواه خیابان لاشخوران در طوافِ قبله‌ی مرگ‌اند سر به سر سنگ می‌نهند عقابان آه... که در دست روزگار، یکی شد اوّل اردیبهشت و آخر آبان بارش ابر بهار و سیل خزانی فرق ندارد برای خانه‌خرابان کفش و کلاهی نمانده‌است، خدایا کو اثری از درخت و شعله‌ی تابان؟ از که شکایت کنم که چرخ زمانه هیچ نچرخد مگر برای جنابان! عرصه‌ی صحبت فراخ و حوصله تنگ است بُگذر و بُگذار بُگذریم شتابان...! @takbitnab 🌹🌹🌹