مجالی باشد زیرِ سایبانِ سنگینِ روزگار پیراهنم را هزار پاره کنم بی‌تابانه بر زخم‌های این تن‌ِ غریب بر درکِ خاموش ذهن از فاصله بر تصورِ محزونِ لحظه از خداحافظی بر دیوانه‌ای که دست هایش بوی ویرانگی می‌‌دهند و بر خودم و بر روحِ خسته ی خودم ببارم و ببارم و ببارم @takbitnab 🌹🌹🌹